از یه جایی به بعد
به همه چیز و همه کس بی‌اعتنا می‌شی
دیگه نه از کسی می‌رنجی، نه به عشق کسی دل می‌بندی ...
از یه جایی به بعد ، مرض چک کردن موبایلت خوب می‌شه حتا یه وقتایی یادت میره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که موبایلتو جا بذاری یا اس‌ام‌اسی بی‌جواب بمونه...


از یه جایی به بعد ، دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوتِ خودت راه بــِـدی
حتا اگه تنهایی و دلتنگی کلافه‌ات کرده باشه ...
از یه جایی به بعد ، باور می کنی کسی برای تنها نموندنِ تو نمیاد ...
اگه کسی میاد برای تنها نبودنِ خودشه ...

اگه آدم دیگه ای رو پیدا کنه تنهات میذاره میره ....
از یه جایی به بعد وقتی کسی بهت می گه دوستت داره
لبخند می‌زنی و ازش فاصله می‌گیری ...

از یه جایی به بعد دیگه گریه نمی‌کنی ، فقط یه بغضِ همیشگی هست که بهش عادت می‌کنی ...
از یه جایی به بعد ، هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ می‌شه اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی‌کنی ...
از یه جایی به بعد دیگه حرفی برای گفتن نداری
ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی و میری توو لاک خودت ...
از یه جایی به بعد از اینکه دوستت داشته باشن می‌ترسی
جای دوست داشته شدن‌ها توی تن و قلب و فکرت می‌سوزه ...
از یه جایی به بعد ، فقط یک حس داری حسِ بی‌تفاوتی !

نه از دوست داشته شدن خوشحال می‌شی ، نه دوست داشته نشدن ناراحتت می‌کنه ...
از یه جایی به بعد توی هیجان انگیزترین لحظه‌ها هم
فقط نگاه می‌کنی و سکوت...

هانی عزیز


[ سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۱ ] [ 11:10 ] [ شی وا.ش ]
[ ]