یه وقت به سرت نزند! که شعرهایم را بتکانی…
چرا که رسوا خواهم شــــــــــــد…!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تــــــو را در میان واژه هایم!!!…
یه وقت به سرت نزند! که شعرهایم را بتکانی…
چرا که رسوا خواهم شــــــــــــد…!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تــــــو را در میان واژه هایم!!!…
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
کدام پل در کجای دنیا شکسته است…
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد!؟
گروس عبدالملکیان
همه را آتش بزن..
دلم را با همه تعلقاتش..
بسوزان!..
شاید نسیم خاکسترش را به تو برساند،..
شاید بتواند به تو بگوید آن چه را که می خواستم و نشد!!
زخمی در پهلویـم است..
روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..
و مـن به خــود می پیچـــــم..
و همه فــــکر می کنند می رقـــصم..
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو…
تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری…
دنیایم را میدهم برای لبخندت…
هراسی نیست..
شاد که باشی دنیا از آن من است…
از یه جایی به بعد
به همه چیز و همه کس بیاعتنا میشی
دیگه نه از کسی میرنجی، نه به عشق کسی دل میبندی ...
از یه جایی به بعد ، مرض چک کردن موبایلت خوب میشه حتا یه وقتایی یادت میره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که موبایلتو جا بذاری یا اساماسی بیجواب بمونه...
از یه جایی به بعد ، دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوتِ خودت راه بــِـدی
حتا اگه تنهایی و دلتنگی کلافهات کرده باشه ...
از یه جایی به بعد ، باور می کنی کسی برای تنها نموندنِ تو نمیاد ...
اگه کسی میاد برای تنها نبودنِ خودشه ...
اگه آدم دیگه ای رو پیدا کنه تنهات میذاره میره ....
از یه جایی به بعد وقتی کسی بهت می گه دوستت داره
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری ...
از یه جایی به بعد دیگه گریه نمیکنی ، فقط یه بغضِ همیشگی هست که بهش عادت میکنی ...
از یه جایی به بعد ، هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمیکنی ...
از یه جایی به بعد دیگه حرفی برای گفتن نداری
ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی و میری توو لاک خودت ...
از یه جایی به بعد از اینکه دوستت داشته باشن میترسی
جای دوست داشته شدنها توی تن و قلب و فکرت میسوزه ...
از یه جایی به بعد ، فقط یک حس داری حسِ بیتفاوتی !
نه از دوست داشته شدن خوشحال میشی ، نه دوست داشته نشدن ناراحتت میکنه ...
از یه جایی به بعد توی هیجان انگیزترین لحظهها هم
فقط نگاه میکنی و سکوت...
هانی عزیز
یوسف در چاه افتاد…
و تو در قلب من..
او عزیز مصر شد..
و تو عزیز دل من…
با بزرگترین عشق، در کوتاه ترین جمله
روی لطیف ترین گلبرگ گل مینویسم:
“دوست دارم”
گـاهـی وقـتـا
دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
که زُل بـزنـی بـهـم
و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
هیسسسسسسس
این بازی ___________ عادلانه نیست …..
این زندگی همه اش . . . مار بود
پلّه هایش کجـــــاست…
تا دیوار سیــاه،اون عکس خاکسـتری
اون حریم خـآر دار
شمع های سر در گم
اون آرشیو آهنگ
بغض های توی معدم
قرص های بی روح
زندگی من شدن
آی لعنـتی اینارُ از من نگیـر…
گریه ی آخر شب هایم …
انگار کافی نبوده …
این روز ها …
اول صبح ها هم …
نمی دانم
آلزایـمر بودی یا عـشق؟
از روزی کـه مبتلایت شدم
خودم را
از یاد بردم …
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم
خدایا
مارو ببخش که در کار خیر
یا “جار” زدیم
یا “جا” زدیم
توکل یعنی اجازه دادن به خداوند
که خودش تصمیم بگیرد!
تو فقط بخواه و آرزو کن
اما پیشاپیش شاد باش!
و ایمان داشته باش که رویاهایت
هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!
پیشاپیش شاد باش و شکر گذار
چرا که خداوند نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!
سرنوشت مرا خیر بنویس
تقدیری مبارک
تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .